حظه هایی توی زندگی هست،
كه خیلی سریع میگذره ،
خیلی زود ...
مثل اون نیمكت های چوبیِ مدرسه ،
شادی روزهایی كه به خاطر برف تعطیل میشدن،
مثل عیدیِ ویژه ی مادربزرگ،
مثل قبول شدنت تو دانشگاه،
مثل لحظه ای كه.....
مثل داشتن دستای كسی كه دوسش داری...
مثل نفس كشیدن...
زندگیِ دیگه...
یه جوری شده كه، واسه خوشحال شدن باید به عقب برگردی... در عین حال باید ازشم فرار كنی،
كاش میشد برگردیم عقب
نه؟
پشت همون نیمكت های چوبی...
كاش اشکمون هفت،هشت ساله میموند...
دردهای هفت سالگی كجا و الان...
خط كش خوردن از معلم بد بود؟ یا زخم خوردن از رفیق؟
وقتی شیطونی میكردیم و لومون میدادن و تنبیه میشدیم بد بود؟ یا الان كه پشتمونُ خالی میكنن و میرن...
اینکه مداد رنگیامون گم میشد بد بود؟ یا الان كه جوُونیمونُ میبرن و صدامون در نمیاد...
دوچرخه مون پنچر میشد بد بود؟ یا الان كه دلمون میشكنه و هزار تكه میشه...
اینكه هم بازیِ بچگیت از اون محل بره بد بود؟ یا عشقت برای همیشه ترکت كنه و بره؟
میدونی چیه؟
به ما عاشقی نیمده...
ما بارون داریم
ولی چترُ ساختیم كه خیس نشیم!
فرار میكنیم از عشق ...
عشق...........
كاش همون هفت،هشت ساله میموندیم...
همین...
تنهایی خوب چیزی ست
منتظر هیچ کس نیستی
نه قول و قراری داری
نه ترسِ از دست دادن
نه رویای بدست آوردن
نه شاکی داری، نه شاکی می شوی از چیزی
همه چیز را ساده می گیری
ساده غذا می خوری
ساده لباس می پوشی
ساده فکر می کنی
هیچ اضطرابی برای چک کردن اینستاگرامت نداری، چون مخاطب خاص نداری
در قید و بند رسیدن به خودت نیستی
هر وقت که دلت خواست، و به هر شکل که دلت خواست، میزنی بیرون
و تا هر ساعتی که دلت خواست بیرون می مانی
هیچ کس را در انتظارِ خودت در هیچ جا نداری
بی حسی
و مثل آدمی که به هیچ جا تعلق ندارد، آزادی
تنهایی خوب چیزی ست
سرِ همۀ قرارها
خودتی و خودت
دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام دوستای خوبــــــــــــــــــــــــــــــم!
ببخشید منـــــــــــــــــــــــ یه مدتـــــــــــــــ کوتاهی بنا بهـ دلایلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی نمیتونم بیامــــــــــــــــــ
دلم برا تووووووووووووون تنگ میشهــــــــــ
میامــــــــــــــــ بازم
نکنه یادتون بره یه دخی دیوونــــــــــــــــه ای هم هســــــــــــــاااااااا
دوستون دارمـــ
فعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلا
قربون همتووووون دخی دیوونه
میــمِ مالکیـت که حذف شـود
می شوی “عـزیزِ دل”
یعنی احتمالا عـزیزِ دلِ همـه !
می شـوی “فلانی جان”
یعنی حتما فلانی جانِ همـه !
نه عزیزِدلِ مـــن…
فلانـی جانِ مـن…
خانـوم یا مــردجانِ مــن…
میـــمِ مالکیت را که حذف کننـد از آخرِ قربان صدقه ها
می شوی یـک آدمِ بی صـاحب
یک آدمِ عمومــیِ بی کَس
مثلِ تلفن هایِ زرد رنگِ گوشه و کنارِ خیابان . . !
زنان زیبا شبیه پرنسس های دیزنی لند و باربی نیستند .
شبیه واقعیتن .
شبیه زنی که گاهی دست های خیسش را با دامنش پاک می کند، واشک هایش را با سر آستین ش .
نه چشمان آبی دارند .
نه ناخن هایشان همیشه لاک زده .
نگران پاک شدن رژ لب هایشان هم نیستند .
زنان زیبا ، زنانی هستند که خود را باور دارند و می دانند که اگر تصمیم بگیرند قادر به انجام هر کاری هستند، در توانایی و عزم یک زن که مسیرش را بدون تسلیم شدن در برابر موانع طی می کند، شکوه و زیبایی وجود دارد.
در زنی که اعتماد بنفسش از تجربه ها نشأت می گیرد، و می داند که می تواند به زمین بخورد، خود را بلند کند و ادامه دهد،زیبایی بسیاری وجود دارد.