گﻮﺷﻲ دختر عموم ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ "20009022" ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﺍﺩﻡ
ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻲ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﮏ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ :
" ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﻲ، ﺑﻪ ﻋﺮﺽ ﻣﻴﺮﺳﺎﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻗﺮﻋﻪ ﮐﺸﻲ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ ، ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻳﮏ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩﺭﻭﻱ mazda 3 ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ . ﺿﻤﻦ ﻋﺮﺽ ﺗﺒﺮﻳﮏ ﻟﻄﻔﺎ ﺟﻬﺖ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﮐﺪ ﻣﻠﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ . ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ . ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ "
ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﯿﺴﺖ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻥ ﮐﺪ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﻭ من هر دفه بهش جواب میدم:
"مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد لطفا مجددا ارسال فرمایید"
الان اس داده:
"برید گم شید کصافتااااااااااااااااا"
منم اس دادم:
"مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که سهل است کوفت هم بهتون نمیدهیم"
دوباره اس داده:
" غلط کردم غلط کردم !! "
اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه. چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون. سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته!
یکم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد! با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم: کرایه ی آقارو هم حساب کنید! پسره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه ... اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا!
منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم! می گفتم به خدا اگه بزارم!تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده! همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم، بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟! یهو انگار فلج شدم.
آخه پول دیگه ای نداشتم! الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم آقای خوشتیپ کرایه ی جفتمونو حساب کرد!ولی از خنده داشت میپوکید! :|
داشت گریه ام می گرفت که اس.ام.س داد و گفت: پیش میاد عزیزم ناراحت نباش! موافقی ناهارو با هم بخوریم؟!
حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم! :(
خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه !! این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو "مستضعف" سیو کرده ..!
خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زیاد دلمــــــــ هواشوووو کرده میشه بطلبیمون آقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟؟؟!!!
قرار نیست من اونطوری زندگی کنم که دنیا دوست داره
خب طبعا قرار هم نیست دنیا همونجوری بچرخه که من دوست دارم
این به اون در...خیالی نیست:)
🍁فروردین
اعتماد به نفس : ۸۰٪
غرور : ۲۰٪
لجبازی : ۹۰٪
زرنگی : ۳۰٪
جذابیت : ۵۰٪
رفاقت : ۱۰٪
🍁اردیبهشت
اعتماد به نفس : ۷۰٪
غرور : ۱۰٪
لجبازی :۶۰٪
زرنگی : ۹۰٪
جذابیت : ۱۰۰٪
رفاقت : ۴۰٪
🍁خرداد
اعتماد به نفس : ۷۰٪
غرور : ۹۰٪
لجبازی :۸۰٪
زرنگی : ٧٠٪
جذابیت : ٨٠٪
رفاقت : ٨٠٪
🍁تیر
اعتماد به نفس : ۶۰٪
غرور : ۱۰۰٪
لجبازی : ۳۰٪
زرنگی : ۹۰٪
جذابیت : ۸۰٪
رفاقت : ۷۰٪
🍁مرداد
اعتماد به نفس : ۹۹٪
غرور : ۸۷٪
لجبازی : ۱۲٪
زرنگی : ۱۰۰٪
جذابیت : ۹۲٪
رفاقت : ۹۸٪
🍁 شهریوری
اعتماد به نفس : ۱۰۰٪
غرور : ۳۰٪
لجبازی :۴۰٪
زرنگی : ۹۰٪...
جذابیت : ۱۰۰٪
رفاقت : ۹۰٪
🍁مهر
اعتماد به نفس :۸۰٪
غرور : ۹۰٪
لجبازی :۹۰٪
زرنگی : ۱۰۰٪
جذابیت : ٩٠٪
رفاقت : ۹۰٪
🍁ابان
اعتماد به نفس : ۱۰۰٪
غرور : ۸۰٪
لجبازی : ۸۰٪
زرنگی : ۹۰٪
جذابیت :1۰۰٪
رفاقت :
🍁اذر
اعتماد به نفس : ۵۰٪
غرور : ۹۰٪
لجبازی : ۸۰٪
زرنگی :۶۰٪
جذابیت :۹۰٪
رفاقت : ۷۰٪
🍁دی
اعتماد به نفس : ۲۰٪
غرور : ۵۰٪
لجبازی : ۸۰٪
زرنگی : ۱۰٪
جذابیت : ۹۰٪
رفاقت : ۱۰۰٪
🍁بهمن
اعتماد به نفس : ۹۰٪
غرور : ۳۰٪
لجبازی : ۱۰۰٪
زرنگی : ۵۰٪
جذابیت : ۲۰٪
رفاقت : ۸۰٪
🍁اسفند
اعتماد به نفس : ۹۰٪
غرور : ۱۰٪
لجبازی : ۳۰٪
زرنگی : ۶۰٪
جذابیت : ۵۰٪
من دیــــــــــــــــــــــــــــشمــــــــــــــــــــــــــا چـــــــــــــــــــیـ؟؟؟
من برعکس خیلیا➘ ↜اخلاقم سگ نیس..☺️
↜رفتارم تک نیس..��
↜امثالم کم نیس...����
↜فازم غم نیس...��
↜صِدام بَم نیس...��
↜کمرم خــَم نیس...��
↜حرفام ســَم نیس...��
↜چشمام نــَم نیس...��
↜من خاص نیستم...♛
↜آس و پاس نیستم...��
↜دنبال مخاطب خاص نیستم...��
↜عاشق یاس نیستم...��
↜اهل هرزگی و لاس نیستم...����
↜برای هیچکس لاستیک زاپاس نیستم...��
↜من کچل و طاس نیستم...��
↜عقده ای و بی احساس نیستم...��
☜ بازم بگم؟؟ ↜آقا من برعکس خیلی ها, یه آدم عادی و معمولی ام...��
↜دوس دارم خودم باشم...��
↜خوشم نمیاد از اونایــے که خودشونو بالاتر وبهتر از بقیه میبینن...��
↙️ساده باش، خودت باش.. همین...��
و بگیم گور بابای عشق...
و با کسی ازدواج کنیم که وضع مالیو خونوادگیو تحصیلیش بهتر است...بعدش به آن زندگی هم عادت میکنیم
من برای شوهرم آرایش میکنم،قورمه سبزی میپزم،و جریان معصومه خانوم اینهارا تعریف میکنم و غشغش میخندم و تو برای زنت گل میخری،او را میبری رستوران هندی و پست سر همکارانت حرف میزنی و غشغش میخندی
بعدترش هم لابد بچه دار میشویم
بعد هی قربان صدقهی بچههایمان میرویم
من پسرم را میگذارم استخر و کلاس کامپیوتر
بهد وقتی میروم دنبالش با مامان دوستش که لابد اسمش رامبد است دوست میشوم و بعد باهم رفت و آمد خانوادگی پیدا میکنیم و اصلا هم یاد تو نمیافتم
توهم حتما دخترت را میگذاری کلاس ژیمناستیک و زبان
بعد به زنت تاکید نیکنی که هرروز برود دنبالش و بعد برای دخترت از این پیرهن های چیندار رنگی میخریو عین خیالت هم نیست که من اصلا هستم یانه....
میبینی؟ما به همین سادگی به همه چیز عادت میکنیم...
بعد بچههایمان بزرگتر میشوند
پسرم روز تولدش از رامبد یک جوجه تیغی هدیه میگیرد و اسمش را میگذارد مظفر
بعد من یکهو یک بمب توی سرم منفجر میشود..!
یادم میآید اسم خیابانتان مظفر بود
و ما چقدر خاطرهی خصوصی در خیابان مظفر داشتیم
بعد هربار که پسرم میخاهد مظفر را صدا کند یا بهش غذا بدهد یا هر کوفت دیگری،
من هزارتا از این بمب ها منفجر میشود توی سرم
ولی کم کم به این هم عادت میکنم
طوری که شنیدم مظفر هم فرقی به حالم نداشته باشد
توهم دخترت بزرگ میشود
لابد آن موقع دخترها از ده سالگی ابرو برمیدارند
بعد دخترت یک روز بدو بدو میآید میشت تا ابروهای برداشتهاش را نشانت دهد
و تو یکدفعه جا میخوری!
و میبینی که چقدر دخترت شبیه من شده تا مادرش
و هی هزارتا خاطره روی سرت آوار میشود
اما به این هم عادت میکنی
حتی به دیدن هرروزه دخترت
ولی اینبار عادت کردنمان با همیشه فرق دارد
این فراموشی چند ساله لعنتی راهم فراموش میکنیم
و هی تقی به توقی که میخورد یاد هم میافتیم....
بعد آن روزها یکی پیدا میشود که اهنگ نعین را بازخوانی کند
و ما میشینیم پای تلوزیون و با یک غصهی پنهانی نگاه میکنیم
عادت میکنیم به شنیدن آهنگ
بعد شاید پسر من توی وبلاگش بنویسد:
"فکر کنم مامان روزی عاشق مسری بوده که آهنگ معین را برایش بازخوانی میکرده"
یا شاید دختر تو توی وبلاگش بنویسد:
"بابا حتما تو جوانیش دختری را دوست داشته که شبیه دختره در کیلیپ بازخوانی شدهی معین است"
ما به آن زندگی لعنتی هم عادت میکنیم
شاید نوع عادتش فرق داشته باشد ولی...
خوش به حال تو...
خوش به حال تو که فراموش کردن را بهتر از هرکار دیگری یادگرفته ای، یادت نمیرود بجای یک فنجان، دو فنجان چای بریزی، زنگ خانه را به صدا درنیاوری، کلید در را به خیال انکه کسی آن سو به انتظارت نشسته جای نگذاری..!
با صدای بلند بخندی و تلخ ترین حادثه را با نگاهی کوتاه به بادها بسپاری...
خوش به حال تو
خوش به حال تو که خیالت هم از یادش نمیرود نباید دلتنگ کسی بشود که نیست، حال روزهایت بهم نمیخورد از یادآوری خاطرات، سکوت شب هایت نمیشکند از بغض...
خوش به حال تو که همچون پادزهری سم کشنده ی خاطرات را سفید خواهی کرد و جای پای هیچ کوچه و خیابانی تو را به یاد کسی نمی اندازد...
خوش به حال تو
شايد هيچوقت مزه گسِ بلاتكليفي را نچشيده باشي.
چيزي شبيه خرمالوي خودمان است!
ظاهرش دلت را ميبرد ،
اما اگر خارج از وقتش سراغش بروي
تمام عمر بيزارت ميكند !
همیشه بلاتكليفي
نميداني بايد بچيني يا بگذاري كمي بماند.
طفلك آنهايي كه زود چيدند،
و بيچاره آنهايي كه دير آمدند و كلاغِ روزگار خرمالویشان را دزديد...